در نوشتار پیشین تا حدی به تعریف و توصیف آشناییزدایی در آواز ایرانی نزدیک شدیم. بد نیست از مصداقها و جزئیات آوازهایی که نگارنده را با مقولۀ آشناییزدایی در آوازمان تا حدی آشنا کرد بگویم.
یکی از نخستین آوازهایی که در بدو علاقهمندیام به این هنر، خیلی جذبش شدم اجرای مشهور زندهیاد استاد نادر گلچین با مطلع شعری «مژدۀ وصل تو کو کز سر جان برخیزم» در دستگاه ماهور در برنامه گلهای تازۀ شمارۀ ۱۶ بود. اثری متعلق به رادیو در سالهای پیش از انقلاب که در نیمۀ دهه ۱۳۸۰ در آلبومی به نام «گریز» بازنشر شد و حالا هم در فضای مجازی در دسترس است.
در این آواز، زندهیاد گلچین، ماهورش را با درآمدهای معمول در روایتهای مختلف از ردیف، یا به شیوۀ درآمدهایی که از دیگر استادان فن شنیدهایم شروع نمیکند. ایشان ماهور خاص خودش را میخوانَد که اصلاً هم از ردیف دور نیست. یعنی هم «ردیفی» به حساب میآید و هم جزو ردیف نیست. شاهدم هم تحریرهایی است که مثلاً بر حرف واو با مصوت فتحه [زبَر] در کلمۀ «وصل» و دو حرف واو و سین به ترتیب در دو کلمۀ «کَز» و «سَر» میزند و به نظرم تا پیش از آن دیده و شنیده نشده و بسیار هم نامنتظر و بدیع است. این، یک نوع آشناییزدایی دلپذیر است که به قول معروف از کار درآمده و جاافتاده و قوام پیدا کرده و بر دل مینشیند.
حتی آواز چهارگاه آلبوم «ترجیعبند» استاد صدیف که به نظرم همچنان یکی از بهترین آوازهای پس از انقلاب است، با نوعِ ترجیعبندهای تکرارشوندۀ آوازیاش – مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست/ تا کنم جان از سر رغبت فدای نام دوست – برای نگارنده جنبۀ آشناییزدایانه داشت زیرا تا پیش از آن کمتر با این مدل از خوانش آواز و انتخاب یک ترجیعبند شعری با ملودی خاص و تقریباً واحد برای سرتاسر اجرای آواز در یک دستگاه بهخصوص، روبرو شده بودم.
بعدها دیدم که آشناییزدایی در خواندن تصنیف و ترانه هم کاربرد زیبای خودش را دارد. به طور مثال، یکی از نمونههای نزدیکتر به روزگار ما تصنیفی در چهارگاه با صدای زندهیاد ایرج بسطامی در آلبوم «ظهور» با مطلع شعریِ «کوش و کنار یار باش...» است که این خوانندۀ خوشصدا، تحریرهای عجیب و غریب و پیشبینیناپذیری روی کلمههای «پاک» و «مرغ» میزند که مختص خود اوست و این تحریرها «در آن نقطۀ نامعمول» حسابی روی این واژهها نشسته است.
به گمانم اجرای یکی دو گوشۀ آوازی در اوج با تحریرهای مفصل و دلبرانه توسط ایرج خواجهامیری و اکبر گلپایگانی و بعد هم جمال وفایی و محمد منتشری «در میانۀ تصنیفها و ترانههایشان» نیز یکی از همین آشناییزداییها بوده که به قصد دلبری از شنونده و نمایش قدرت خواننده ابداع شده است. مانند گوشۀ عراق در ماهور یا اوج در دشتی و حجاز در ابوعطا و مخالف در سهگاه و چهارگاه، که هر بار بسته به اینکه دستگاه اجراییِ تصنیف و ترانه چه بوده، هر بار به ضرورت، انتخاب و آوازی کوتاه براساس همان گوشۀ اوج، در میانۀ آن تصنیف و ترانۀ در حال خواندن، اجرا میشده است.
البته بعدها علیرضا افتخاری و ایرج بسطامی نیز در میانۀ اجرای برخی تصنیفهایشان به اجرای تحریر و حتی دو سه خط آواز در گوشههای اوج، علاقه نشان دادند. باید توجه کنیم که هر یک از این آشناییزداییها در بارهای نخستی که صورت گرفته تا چه میزان برای شنونده جذاب بوده است، حال آنکه چنین رویکردهایی هنوز هم جذابیت خاص خود را دارند.
به اینها بیفزاییم، مخمل صدای بیبدیل و روحافزای بنان را که آنچنان با لطافت به رقص درمیآید و چشمههای جوشان زیبایی را پیش چشم و گوش شیفتگان آواز و تصنیف در موسیقی ایرانی میگشاید. صدای بنان؛ هم در لحن و تنالیته و هم - بهویژه - در بمخوانی، خودش همهجوره آشناییزدایی به حساب میآمده است.
خلاصه، با دیدن چنین نمونههایی از کار این عزیزان دریافتم که کار آنها پس از فراگیری ردیف و احاطهشان بر این مهمترین گنجینه موسیقی نه تنها تمام نشده، بلکه به نوعی، تازه در ابتدای راهی سختتر و البته شیرینتر و پربارتر، قرار گرفتهاند.
همگی آنها به ردیف به عنوان سکویی محکم برای پرواز نگاه کردهاند و از قرار در بیشتر وقتها هم موفق به پریدن شدهاند. هیچگاه به فکر رستگاری از راه تکیه کردنِ صرف بر ردیف نبودهاند. هرچه بوده، این سوی ردیف، اتفاق افتاده است؛ البته با داشتن ریشه در ردیف و اصالتهای موسیقایی و فرهنگی و حتی ادبی خودمان. خب، روند معکوس این اتفاق را در همه این حدود چهار دهه اخیر میبینیم.
* خواننده، پژوهشگر و آموزگار آواز ایرانی
نظر شما